اگر دبير فيزيک بودم بهت ثابت مي کردم سوي نگاهت از مرکز قلبم ميگذره

اگردبيرشيمي بودم نام تو روتوي قلبم پخش مي کردم تامحلولي از محبت شود

اگــر دبـيــر دينــي بــودم مي دونستــم کـــه بعـد از خــدا تــو رو ميپرستم

اگر دبير جغرافيا بودم ميدونستم خوش آب و هواترين منطقه آغوش توست

و اگر دبير زبان بودم با زبان بي زباني مي گفتم

    دوســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتــــــــــــــــــــــت دارم

شايد يه كسي شبها براي اينكه خواب تورو ببينه به خدا التماس مي کنه،

 

 شايد يه كسي به محض ديدن تو دستش يخ ميزنه و تپش قلبش مرتب

 

بيشتر ميشه ،

 

مطمئن باش يه كسي شب ها به خاطر تو توي درياي اشك مي خوابه ،

 

 ولي تو اون رو نمي بيني!

ندانستم......

ندانستم که من کیستم.......

ولی دانستم تو کی هستی........

ندانستم که عاشق کیست...

 ولی دانستم عشق چیست.......

احساس نکردم شب روز میگذرد...

ولی احساس  کردم تویی که میگذری...

چشمانم به روشنایی جوابی نمی گفت.....

چشمانم  تو را جواب گفت....

دست هایم را باز خواهم گذاشت تا تورا در آغوش بگیرم....

قلبم را خواهم بست تا هیچ کس دیگری وارد آن نشود....

چشمانم را خواهم بست تا  تصویری غیر از تو در آن نقش نگیرد....

زبانم را خواهم بست تا بستن در های بسته را نگوییم....

گوش هایم را خوام بست تا صدای عشق از ان بیرو نرود...

نگاهم را باز خواهم گذاشت تا عشق را همیشه ببینم...

احساس نکردم تکه آینه عشق در قلبم فرو رفت....

احساس نکردم سم عشق وجودم را فرا گرفت.....

احساس نکردم روزی خواهم شکست.....

روزی خواهم گریست...

روزی خواهم رفت  به آن طرف آینه....

آینه ای که تکه اش در قلبم است...

و نور زندگی من ...

و توان زندگی ام...

ندانستم زمستان کی گذشت...

ندانستم بهار آمد....

ندانستم بهار هم دارد می رود...

فقط دانستم این ما هستیم که مانده ایم و گذشتن ها رو تماشا میکنیم...

تماشا میکنیم و برای روزهای که بر نمی گردند اشک میریزیم......

ندانستم زندگی چیست.....بلکه دانستم زندگی کردن چیست...

ندانستم دستانم به هم  میرسند.... دانستم دستانم به تو نمی رسند....

نگاهم تورا نخواهد دید.....قلبم تورا خواهد دید....

بعد از همه ندانسته هایم....

دانستم که  دوست داشتن تو است که تا آخر عمر خواهد ماند....و من دوست دار تو...

و دانستم که عشقم برای تو است......و من عشق تو....