راز دل

من / عشق
پاك يعني
سرزمين لحظه
يعني بيداد
عشق من
باختن عشق
جان يعني
زندگي ليلي و
قمار مجنون
در عشق يعني ... شدن
ساختن عشق
دل يعني
كلبه وامق و
يعني عذرا
عشق شدن
من عشق
فرداي يعني
كودك مسجد
يعني الاقصي
عشق / من
عشق آميختن افروختن
يعني به هم عشق سوختن
چشمهاي يكجا يعني كردن
پر ز و غم دردهاي گريه
خون/ درد بيشمار
عشق من
يعني الاسرار
كلبه مخزن
اسرار يعن
| |||||||||
|
|
اخه چرا؟
اما باید در این جهان عدالتی هم باشد ودر عالم خلقت عدل و انصاف و مروت رعایت گردد .درسته وقتی انسانی گناهکار مثل من "انسانی کاملا متفاوت با تمام مردم جهان خلقت می شود و پای در عرصه ی حیات می نهد "به نظر شما گناه کار کیست ؟
ایا این تفاوت حیرت انگیز و این همه دگرگونی ها و تنش در افکار ها ناشی از یک عدل اگاهی نیست؟چرا اطینان دارم که ریشه ی تمام دردها و بدبختیها ی من همین است .در این طبیعت خاموش و ارام راز پنهانی وجود دارد که من ان را نمی دانم و قربانی بی گناه نا اگاهی خود شدم .
خداوند عادل است .این را بخوبی میدانم ولی این عدالت چرا شامل حال من نمی گردد؟
خداوندا عقل از دست داده ام "دیوانه گشته ام .به تو روی اوردم دل به رحمت و عطوفت تو بسته ام و دست نیاز به سوی تو گشوده ام "خدایا کمکم کن تا از این بیماری وحشتناک (تنهایی)رهایی یابم . خداوندا تو خود اگاهی که من از تو چیزه زیادی نخواستم ودیگر هم چیزی نخواهم خواست . چقدر باید لحظات تاریک و سیاه روز ماه سال ها را که مثل دوزخی می ماند شکنجه طاقت فرسایی را عمل کنم و راه رهایی از این خیالات را راه رهایی خود بدانم . ولی فکر می کنم که حالا هم جزیی از دوزخیان شده ام . شبها پریشان و روزها پریشان خدایا نجاتم بده .چیزی مثل خوره به جانم افتاده که خودم نمی دانم چیست . خدایا می خواهم حالا که هر بلایی سرم امده یکی دیگر هم یکی دیگر هم اضافه شود .
خدایا روحم خیلی خسته است احتیاج به یک خواب عمیق چند ساله دارم که هیچ گاه .........
انقدر بخوابم که از ذهن همه پاک شوم.

